????برای شنیدن نوشته، اینجا را کلیک کنید.????

همی خوانَد آن کس که دارد خرَد - شماره‌ی ۲۱

رمز و راز زادن رستم

چاپ شده در رومه‌ی اعتماد در تاریخ ۲۰ آذر ۹۸

نویسنده: علیرضا قراباغی

گوینده: یاشار فکری

موسیقی: فریدون شهبازیان

 

می‌توان گفت برآیند داستان گیرا، شورانگیز، و پر پیچ و تاب دلدادگی زال و رودابه، به دنیا آمدن رستم است. زیرا پس از جشن با شکوه عروسی، مهراب خود به کابل باز می‌گردد ولی مصراع «پس آنگاه سیندخت آنجا بماند» نشان می‌دهد که می‌گذارد تا مادر عروس، در زابل بماند و از رودابه نگهداری کند. گویی همه چشم به‌راه زادن فرزندی هستند که قرار است نشانه‌ی روح ملی ایران باشد وگرنه دلیلی نداشت شهبانوی کابل، همسر خود را تنها بگذارد و در زابل بماند. فردوسی بزرگ پس از سرانجام گرفتن پیوند شویی، با مصراع «بسی برنیامد بر این روزگار» بی‌درنگ به بارداری رودابه می‌پردازد و مراقبت پیوسته‌ی سیندخت را نشان می‌دهد. اوست که نگران تندرستی رودابه است، همواره جویای حال اوست و زمانی که رودابه از هوش می‌رود، با فریاد و شیون زال را آگاه می‌کند. به دنیا آوردن رستم به شیوه‌ی شکافتن پهلوی رودابه آنچنان گیرا و شگفت است که شاهنامه‌پژوهان بیشتر به تشریح آن پرداخته‌اند و از نکته‌های ظریف دیگری که دانای توس در گفته‌های خود به رمز و راز نهفته است، بازمانده‌اند.  پاره‌ای از این نکته‌ها چنین است:

۱- رستم، آفتاب سپیده دم ایران، نماد ملیت و فرهنگ ایرانی، نشانه‌ی امید ایرانیان به پیروزی و بهروزی، خود حاصل پذیرش اختلاف‌ها و ارج‌گذاری تفاوت‌هاست. پدرش در شکل ظاهر و چگونه بودن، آنچنان با دیگران متفاوت است که در آغاز از سوی جامعه رانده می‌شود و حتی سام او را در کوه و بیابان رها می‌کند. مادرش در باور و نژاد آنچنان دگرگونه است که حتی مهراب می‌خواهد برای پیشگیری از جنگ، او را قربانی کند. زایش فرزند نیز نه تنها در شکل دگرگونه است، بلکه شرایط آن هم ویژگی‌های یکتایی دارد.

۲- برآمدن آفتاب سپیده‌دم ایران، به «صلح» نیاز دارد. فردوسی بزرگ با مصراع «خود و لشکرش سویِ کابل براند»، نشان می‌دهد که مهراب با لشکرش به کابل بازگشته‌اند و با مصراع «برون برد لشکر، به فرخنده فال» نشان می‌دهد که سام نیز با لشکرش به گرگساران رفته است. با آغاز پادشاهی زال، محیط زابل بسیار صلح‌آمیز است:

بشد سامِ یک‌زخم و بنشست زال؛

می و مجلس آراست و بفراخت یال.

۳- شرط دیگر پا به جهان گذاشتن این نشانه‌ی امید ایرانیان، وجود «خرد» است. در زایش رستم، سه نیروی نماینده‌ی خرد با یکدیگر همکاری می‌کنند: زال، که می‌دانیم «به رای و به دانش به جایی رسید» که در جهان بی‌مانند بود؛ سیندخت، که سام او را «با رای و روشن روان» می‌داند و مهراب او را «جفت فرخنده رای» می‌خواند و حتی گفته شده است نامش با «سین» و مرغ دانایی پیوند دارد؛ و سرانجام خود سیمرغ که مرغ دانایی و خرد است. در این میان «کاردپزشک» یا جراح هم موبدی بینادل و چربدست است. 

۴- زال به «خرد» آنچنان اعتماد دارد که یک جراحی بدون پیشینه را که می‌تواند به بهای جان همسر و فرزندش تمام شود، بی‌هیچ نگرانی می‌پذیرد. فردوسی نخست زال را «پر از آبْ رخسار و خسته جگر» تصویر می‌کند ولی در بیت پس از آن، همین‌که سخن از سیمرغ به میان می‌آید، همان زال گریان را با مصراع «بخندید و سیندخت را مژده داد» وصف می‌کند. او بی‌درنگ سفارش و دستور کار سیمرغ را می‌پذیرد که همسرش زیر کارد جراحی برود و به شیوه‌ای که می‌توانیم آن را سزارین یا «رستم‌زاد» بنامیم، تهیگاهش شکافته شود؛ سر نوزاد تابیده شود و بچه‌ی درشت اندام بیرون آورده شود؛ درزگاه دوخته شود؛ داروی ویژه‌ای ساخته شود؛ آن را همراه با پر مشخصی از بال سیمرغ روی زخم  بمالند؛  و مادر یک شبانه‌روز با می بیهوش بماند. در حالی‌که دیگران چنین اعتمادی ندارند و حتی سیندخت ناباورانه می‌گوید «که کودک ز پهلو کی آید برون»!

۵- با این‌همه دانای توس توجه دارد که این خطرپذیری، مردسالارانه نباشد. از یک‌سو می‌گوید رودابه پیش از آمدن سیمرغ و انجام عمل جراحی یا کاردپزشکی، در نتیجه‌ی فشار درد از هوش رفته بود. یعنی بیمار در شرایطی نیست که بتوان با او م کرد و برپایه‌ی خواست خودش رفتار کرد. از سوی دیگر پیش از آن موافقت رودابه را نشان می‌دهد زیرا او با عشق مادری، این بارداری را به بهای جان خود پذیرفته است و حتی به سیندخت گفته است که زمان مرگم فرا رسیده و از این زایمان جان به در نخواهم برد:

همانا زمان آمده‌ستم فراز؛

وز این بار بردن نیابم جواز.

۶- خرد سیمرغ در زایش بی‌اندازه است، ولی در مرگ چنین نیست. او زمانی که برای زادن رستم می‌آید، بی‌آن‌که از دیگران توضیحی بخواهد، می‌داند چرا زال او را فراخوانده است؛ می‌داند که فرزند پسر است؛ و آینده‌ی او را هم پیش‌بینی می‌کند.

اما زمانی که برای مرگ اسفندیار فراخوانده می‌شود، پرسش‌های فراوانی می‌کند تا بفهمد چرا رستم زخم برداشته است؛ و راهی هم که پیشنهاد می‌کند همراه با اما و اگر است. می‌گوید اگر لابه‌ها و پوزش‌های تو را نپذیرفت، آنگاه با این تیر گز چشمانش را هدف بگیر و اگر تو در دل حس برتری طلبی نداشته باشی این تیر او را از پا درخواهد آورد.

۷- فردوسی این رسم را که هنوز کمابیش پابرجاست نشان می‌دهد که بجز همسر، مردان دیگر تا چندی به دیدار مادر و نوزاد نمی‌روند. مصراع «به کابل درون، گشت مهراب شاد» نشان می‌دهد که او به زابل و به دیدار دختر و نوه‌ی خود نیامده است. برای سام نیز که به گرگساران رفته است، «یکی کودکی دوختند از حریر» یعنی عروسکی به شکل و اندازه‌ی نوزاد می‌دوزند و برای او می‌فرستند. سام تا سن هشت سالگی، رستم را نمی‌بیند.

رودابه ,نشان ,می‌دهد ,می‌کند ,رستم ,سیمرغ ,نشان می‌دهد ,زادن رستم ,گرگساران رفته ,فردوسی بزرگ ,زابل بماند منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اوقات فراغت املاک سی اس پاب مرجع متن آهنگ پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه معمولان وبسایت کوچک پویا